|
یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:, :: 18:35 :: نويسنده : هانيه عزيزي
باران که می بارد تمام کوچه های شهر پر از فریاد من است که می گویم:من تنها نیستم تنها منتظرم تنها که باشی سیگار را بهتر میفهمی ، تنها که باشی بیشتر کتاب میخوانی ، تنها که باشی فیلم را بهتر میبینی ، تنها که باشی قهوه ات هرگز سرد نمی شود، تنها که باشی دیرتر شب می شود ، تنها که باشی موهایت را مرتب نمی کنی ، تنها که باشی شیشه عطرت پُر باقی می ماند ، تنها که باشی هیچ چیز خنده دار نیست ... تنهایی خوبه ... اما ...!!!!؟!!!! فرقی نمی کند !! بگویم و بدانی ! ... یا ... نگویم و بدانی ! ... ففاصله دورت نمی کند !!! ... در خوب ترین جای جهان جا داری ! ... جایی که دست هیچ کس به تو نمی رسد : دلم !!! ... آدم های این سرزمین سردند ... نگاه هایشان حرفهایشان همه بوی سردی می دهد عشق در این سرزمین بی معناست فقط محبتشان این است که برای زخم هایت نمکدان می آورند همین اگر دیوانگی نیست پس چیست ؟ وقتی در این دنیای به این بزرگی ... دلت فقط هوای یک نفر را میکند ...... مـــن اهـــل دیـــاری هستــــم کــــه بودم و
"خدا" نظرات شما عزیزان:
|